بگذار باران بیاید
و تو بیایی و بمانی
تا تمام خاطره را
زیر باران
تا یک نگاه عمیق تا یک تبسم عاشقانه
تا لبخند تا بوسه
تا یک آغوش گرم
پیش ببریم
- ۲ نظر
- ۲۲ تیر ۹۵ ، ۱۲:۰۷
- ۱۰۲ نمایش
بگذار باران بیاید
و تو بیایی و بمانی
تا تمام خاطره را
زیر باران
تا یک نگاه عمیق تا یک تبسم عاشقانه
تا لبخند تا بوسه
تا یک آغوش گرم
پیش ببریم
از یه جایی به بعد به خودت میگی…
اصلن چه دلیلی داره به کسی بگم حالم بده ؟
اونا چیکار میتونن واسم کنن…
جز گفتنِ یه الهی بمیرم ،
جز گفتنِ یه ناراحت نباش میگذره …
در روز اونقد می خندیو میگی وای …
من چقد خوشحالم که خودتم باورت میشه
واقعن حالت خوبه اما شبا
وقتی سرتو میذاری رو بالش میگی نه !!
اونقدرا هم خوب نیستم .
کم کم گریه کردن یادت میره ،
میریزی تو خودت ؛
غمه دوریشو ، اینکه رفت با کـَسه دیگرو …
میگی به من چه !!
چند وقت بعد میبینی دیگه نمیتونی …
سره یه موضوعِ کوچیک گریه میکنی ،
داد میزنی ،
میگی چه بلایی داره سرم میاد ؟
به خودت فُحش میدی ، میکوبی به درو دیوار ،
همه بهت میگن چته ؟
تو که اینقد ضعیف نبودی !!
توو دلت میگی …!
اونقد قوی بودم که دیگه ته کشیده …
تمومِ افکارم ، باورام ، احساسم ،
حتا خودمم دیگه ته کشیده..
شاید از اول نباید عاشق هم می شدیم
این درست… اما جدایی اشتباهی دیگر است
در شب تلخ جدایی عشق را نفرین مکن
این قضاوت… انتقام از بی گناهی دیگر است
تویی که الان دلت واسه یه بی معرفت تنگه.
تویی که ی خوای بهش زنگ بزنی ولی غرورت نمی ذاره.
توکه هر اهنگی گوش میدی یاد یه نفر می افتی.
تویی که این روزا توی دنیای مجازی غرق شدی.
تویی که حتی نی دونی چه ریختی خودتو خالی کنی.
به سلامتی تو……
مـــטּ همیشـــــﮧ مــے خــنـــכҐ
امــــا بــا همــــﮧ ڪـــس نمــے پـــرҐ …
غــــرﯠر כارҐ ﯠلـــے نــــﮧ ﯠاســـــﮧ כﯠســـــتــاҐ
بـــا همــــــﮧ صــــافـــҐ
امــــا ….
اگــــــﮧ بــכ بـــاشــــے شــــــایـــכ تحـــــمل ڪــــنـــҐ
ولـــــــے …
اگـــــه از حـــــכتـــــــ بگـــــــذرے …
כیگـــــــﮧ … آכҐ حســــابــتـــــ نمـــے ڪـــــنــҐ ﯠ
زیـــر پـــاҐ لــہـــتـــــ مــے ڪـــنـҐ ..
تولد انسان روشن شدن کبریتی است
و مرگش خاموشی آن!
بنگر در این فاصله چه کردی؟!!
گرما بخشیدی...؟!
یا سوزاندی...؟!!
گاهی یک خونه ساده،
یک گلیم به همه دنیا می ارزه!
مگه نه؟
گاهی وقت ها توی قصر هم که باشی،
دلت از قصه می لرزه،
مگه نه؟
حاضری دار و ندار تو بدی،
به جاش از خدا دل خوش بگیری
حاضری زندگی تو بدی،
اگه بتونی با دل عاشق بمیری
این همه دنبال دنیا رفتیم
و انگاری جاده تمومی نداره
گاهی هم که به یک جایی می رسیم،
لذتش انگار تمومی نداره
کاش می شد
یک بار هم که شده، توی این سفر؛
دلامون راه رو نشونمون بده….
سرنوشت ما این نباشه،
وسوسه اگر امونمون بده
نیامدی و نچیدی انار سرخی را
که ماند بر سر این شاخه تا زمستان شد